نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, توسط مونا |

سلام

وقتی تو خواستی که بخواهم پس خواستم

 

یادته گفتی بیا باهم از این گوشه ی تاریک رها شیم

مثل پروانه از این پیله ی تنهایی جداشیم

یادت اومدکه چقدرساده و شیرین، به حرفت پرپرواز گشودم

بادوبال کوچک خود دل ازاین پیله ی ناجور گسستم

خسته نیستم ،ولی، درقدم اول عشقم

فکر این باش !به امید بودن باتو ،پادر این راه گذاشتم

تقدیم به دوستی که خواست دوستیمون تا نداشته باشه



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, توسط مونا |

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست


آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

نوشته شده در تاريخ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, توسط مونا |

بیا قرار بگذاریم که . . .

هیچ وقت با هم قرار ی نداشته باشیم !

بگذار همیشه اتفاق بیافتد !
...
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !

منتظر ِ یک اتفاق که " تــــو " را به " مـن " برساند.


.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.