تو راچون من هوس دارم نه دیگر میل به کس دارم
دلم لبریز این عشق است چوعاشق یک قفس دارم
تقدیم به دوست شکلاتی
صوفیا دیرتو دیگر نبود خانه ی من که من از خانه به ویرانه شدم
تو برو کنج همان گوشه ی راز که من از دست تو دیوانه شدم
...........................................................................................
جان من میسوزد انگاردر میان شعله ها نیست دیگر ان سیاوش بگذرد از شعله ها
شعله ای نیست در اینجا من زخود پنداشتم طرز فکرم نادرست و اتشی اینجا به راهست
...................................................................................................
نظرات شما عزیزان: